روانپزشكي

یازار : علي وقاري

+0 به يه ن

روان پزشكي يكي از تخصص‌هاي پزشكي است. اين رشتهٔ تخصصي به بررسي مسايل رفتاري، هيجاني و پيشگيري و درمان اختلالات رواني آدمي مي‌پردازد. ارزيابي روانپزشكي معمولا شامل اخذ شرح حال و معاينه وضعيت رواني است. معاينه فيزيكي، انجام آزمايش و گاه تصويربرداري از مغز از جمله روش‌هايي هستند كه براي بررسي و ردكردن علل طبي احتمالي ايجادكننده علايم به كار مي‌روند. داروها و روان‌درماني‌ها اساس درمان‌هاي انجام‌شده در روانپزشكي هستند.

 تاريخچه روانپزشكي در جهان

پيش از تاريخ : در دوران پيش از تاريخ براي درمان بيماري‌ها رواني، جمجمه را سوراخ مي‌كردند.

اولين تمدن‌ها در مصر و خاورميانه: علت بيماري‌هاي رواني را نيروهاي جادوئي مي‌دانستند و درمانگران اصلي جادوگران بودند كه از مناسك مذهبي و جادوئي جهت كنترل اين نيروها استفاده مي‌كردند.

يونان و روم باستان: توصيف مشكلات رواني با فلسفه درآميخته بود. بقراط اخلاط اربعه را مطرح كرد و افلاطون و ارسطو نيز نگاه فلسفي به اين موضوع داشتند. جالينوس بزرگترين پزشك رومي به وجود اخلاط به شكل طبيعي وغيرطبيعي و چهارحالت گرم، سرد، خشك ومرطوب وهمچنين روح‌هاي طبيعي وحيواني اعتقاد داشت. نه در يونان و نه در روم مسئوليت اجتماعي در مقابل بيماران رواني وجود نداشت و به جز موارد معدود بيماران يا در خانه محبوس و يا به زنجير كشيده مي‌شدند.

سده‌هاي ميانه: دراروپاي غربي مسيحي علت اصلي بيماري را علل فراطبيعي مي‌دانستند و اخترشناسي راهنماي اصلي علمي براي هدايت درمانگران بود. در دوره اسلامي جامعه درمقابل حفاظت مشفقانه ازافراد مجنون مسئول بود و بيمارستان هائي در بغداد (۷۵۰ميلادي) و قاهره (۸۷۳ ميلادي) تاسيس گرديد كه داراي بخش‌هاي روانپزشكي بودند. همچنين چند آسايشگاه ويژه بيماران رواني در دمشق (۸۰۰ميلادي) و بعضي از شهرهاي ديگر ازجمله شهرهاي اسپانيايي تحت فرمان مسلمين برقرار گرديد. نظريه مسيحي درمورد جنون بين طرد كردن و تحمل كردن متغير بود و تنها درقرن سيزدهم بود كه بيمارستان هائي با بخش‌هاي رواني در فرانسه، آلمان وسوئيس ايجاد گرديد. نخستين آسايشگاه در اروپاي مسيحي در شهر بالنسياي اسپانيا در سال ۱۴۰۹ تحت تاثير فرهنگ اسلامي بنا گذاشته شد.

يكي از معروف ترين دانشمندان اسلامي ابوعلي سينا در كتاب قانون خود توضيح داد كه بعضي از بيماري‌هاي جسمي ناشي از اختلات هيجاني مي‌باشد. كتاب وي به طور گسترده‌اي توسط درمانگران مسيحي و مسلمان مورد استفاده قرار گرفت. رنسانس : پاراسلسوس معروفترين طبيب زمان خود بود. اين پزشك آلماني الاصل متولد سوئيس نظرات مبهمي درمورد بيماريهاي رواني داشت ولي مهمترين نكته درمورد وي توضيح بعضي داروهاي ويژه براي بيماريهاي رواني وهمچنين مطرح كردن روان‌درماني براي بعضي بيماران رواني بود. وير طبيب آلماني-هلندي كه درسال ۱۵۶۳ كتابي به نام Description of Demons را منتشر كرد و در اين كتاب جادوگراني را كه نسبت به اعمال خود مسئول نبوده و خود از نظر رواني بي ثبات بودند را مورد خطاب قرار داده ومطرح نمود كه اين افراد خود نياز به طبيب دارند. براي سالها اين فرد ناديده گرفته شد ولي در سالهاي اخير با ايجاد تئوريهاي سايكوديناميك و روان‌درماني نقش وير به عنوان پيشتاز اين تفكرات مشخص تر گرديد. پلاتر دوكتاب بزرگ منتشر كرد و همه بيماري‌هاي شناخته شده تا آن زمان را تقسيم بندي نمود.

قرن هفدهم: سيدنهام بسياري ازعلائم هيستري را شرح داد و فكر مي‌كرد آن ناشي از ارواح حيواني غيرطبيعي مي‌باشد. Paloo Zacchia اهل ايتاليا كه تاكيد بر ارزيابي وضعيت رواني توسط درمانگران ونه وكلا وقضات داشت.اين ديدگاه شروع روانپزشكي قانوني بود. بارتو درسال ۱۶۲۱ كتاب آناتومي ماليخوليا را نوشت.

 

 

فيليپ پينل. بسياري او را پدر روانپزشكي مي‌دانند.

قرن هجدهم: دستاوردها وروشنگريها دراين قرن بود كه تئوريهاي جديد بيماريهاي رواني را جايگزين تفكرات قديم بقراط و ديگراني كه فكرمي كردند بيماري رواني ناشي از ارواح است نمود. جالينوس براي اولين بار اصطلاح بيماري اعصاب يا Neurosis و Neurotic را شرح داد. جالينوس بيان كرد كه مغز شامل ارگان‌هاي جدا از هم مي‌باشد كه هركدام فضاي خاصي را اشغال كرده وشخصيت را شكل مي‌دهند. دراوائل اين قرن مجانين را به عنوان بيماريهاي غيرقابل علاج زنداني وزنجيركرده وكتك مي‌زدند ولي كم كم كارهائي كه بقيه پزشكان كردند زمينه ساز يك اتفاق مهم گرديد. پينل درسال ۱۷۹۷ زنجيرهائي را كه به پاهاي بيماران بيمارستاني درپاريس بسته شده بود را باز نمود. وي طبقه بندي جديدي ازبيماران رواني را ارائه وبيان نمودعلت بيماريهاي رواني ناشي از توارث و تاثير محيط مي‌باشد وهمچنين با ارائه متد درمان اخلاقي توانست بعضي از علائم جنون را كاهش دهد.

قرن نوزدهم: كارهاي پينل با افرادي چون اسكيرول، فالره و بيلاژه ادامه پيدا كرد. در انگلستان توك و در آمريكا بنجامين راش روانپزشكي جديد را بنيان نهادند. بنجامين راش پدر روانپزشكي آمريكا نام گرفته‌است.

اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم: كرپلين - علائم توهم وهذيان را توضيح داد. بلولر ابداع كننده اصطلاح اسكيزوفرني بود. ساكل ونيزي درسال ۱۹۳۵ شوك با انسولين را ابداع نمود. بيني و كراتي درسال ۱۹۳۸ الكتروشوك را معرفي كردند. زيگموند فرويد ابداع كننده روان‌كاوي كه ناخودآگاه وخودآگاه را مطرح كرد ومعتقد بود بسياري از مشكلات بعدي، ناشي از تعارضات زمان كودكي است. - تئوريهاي روانكاوانه با دانشمنداني چون آدلر، يونگ، كارن هورناي و ديگران ادامه پيدا كرد. بويژه بعد ازجنگ جهاني دوم درمان هائي غيراز درمان‌هاي روانكاوي آناليتيك مطرح گرديد كه در درمان بيماريهاي مختلف روانپزشكي تاثير به سزائي داشت. روان درماني‌هاي جديد به ويژه رواندرماني‌هاي كوتاه مدت مطرح شد ودرادامه رفتاردرماني و شناخت درماني وارد كارزار گرديد. و همزمان با اين وقايع كشف داروهاي مختلف كه خود انقلاب ديگري دردرمان بيماران بودبه وقوع پيوست. - معرفي لتيوم درسال ۱۹۴۹كه البته درسال ۱۹۷۰ مورد تائيد FDA قرارگرفت. - كشف داروي كلرپرومازين درسال ۱۹۵۲ - داروهاي ضد افسردگي سه حلقه‌اي نظير ايميپرامين و همچنين مهاركننده‌هاي MAO درسال ۱۹۵۷ - معرفي كلرديازوپوكسايد وديازپام درسالهاي ۱۹۶۰ الي ۱۹۶۳ - معرفي فلوكستين(پروزاك) درسال ۱۹۸۷

 

تاريخ روانپزشكي ايران

در ايران تاريخ روانپزشكي قدمتي همچون طب دارد. در قرون وسطي كه بيماران رواني را در غرب به بهانهٔ جادوگري يا جن‌زدگي تنبيه يا شكنجه يا غل و زنجير مي‌كردند در ممالك اسلامي بخصوص ايران رفتاري انساني با انان در پيش مي‌گرفتند و با گياهان داروئي، عطريات، موسيقي و روشهاي مشابه مشاوره آنان را درمان كرده يا در آسايشگاه‌هاي خاصي نگهداري مي‌كردند. رازي وابن سينا در كتابهايشان به اختلالهاي رواني همچون ماليخوليا، شيدائي (مانيا) و سرسام (دليريوم) اشاراتي داشته‌اند. آنان براي بيماران خود روان درماني كرده و اثر هيجان را بر دستگاه قلبي – عروقي شرح داده‌اند. روان پزشكي نوين ايران با تاسيس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ آغاز شد. در سال ۱۳۱۶ دپارتمان در دانشكده طب شروع به آموزش دانشجويان كرد. نخستين استادان روانپزشكي عمدتا در فرانسه آموزش ديده بودند و در اين بين نام دو استاد گرانقدر دكتر عبدالحسين ميرسپاسي و دكتر حسين رضاعي كه در واقع پيشگامان علم روان پزشكي نوين در ايران بودند ميدرخشد. پيش از تاسيس بيمارستان روزبه در سال ۱۳۲۵، بيماران رواني در تيمارستانهايي نگهداري مي‌شدند كه وضع مناسبي نداشتند. اما روانپزشكي نوين ايران با تاسيس بيمارستان روزبه وارد مرحله نويني شد.

از سال‌ها قبل تا سال ۱۲۹۷ در بيمارستان دولتي (محلي كنوني مركز پزشكي سينا) چند زيرزمين با درهاي آهني به بيماران رواني اختصاص داشت. در اين سال در اثر حادثه‌اي اين قسمت از بيمارستان دولتي جدا شد. و به شهرباني واگذار گرديد. شهرباني نيز بيماران را به ساختماني در باغ اكبر آباد انتقال داد و به اين ترتيب بيمارستان تهران كه مبدا تاريخچه روانپزشكي نوين ايران است به وجود آمد. در ساختمان ۲ طبقه نامبرده چندين اتاق ۲×۱ متر كه فقط سوراخ‌هاي كوچكي براي روشنايي و نيازهاي ضروري در آنها تعبيه شده بود وجود داشت كه ۲۶ بيمار مرد و ۱۶ بيمار زن در آنجا نگهداري شده و توسط ۳ نفر پاسبان مراقبت مي‌شدند. در سال ۱۲۹۹ تيمارستان به شهرداري واگذار شد و بودجه‌اي براي پرستار، لباس نظافت و غيره در نظر گرفته و غل و زنجير به قفل‌هاي آهني تبديل شد. سردخانه در باغ شمالي ضميمه تيمارستان شد. و تعداد بيماران به يك صد و پنجاه نفر رسيد. از بدو تاسيس تيمارستان تا سال ۱۳۱۹ دكتر لقمان السلطان مسئول بنگاه تيمارستان بود. سال ۱۳۱۶ دكتر رضاعي و سال ۱۳۱۷ دكتر ميرسپاسي پس از گرفتن تخصص روانپزشكي به ايران مراجعت و در سمت پزشك بيمارستان دولتي شروع به كار كردند و با سعي و كوشش آنها بين سال‌هاي ۱۳۱۷ تا ۱۳۱۹ اوضاع بيماران بهتر شد. و كم كم بيمارستان وسعت يافت. تا سال ۱۳۳۸ تيمارستان تهران شامل دو قسمت بود كه يكي از آنها واقع در خيابان سينا به نگهداري بيماران حاد و خطرناك و دومي بخش مركزي در خيابان سي متري به خدمات درماني براي بيماران آرام تر مي‌پرداختند. هر دو قسمت در سال ۱۳۳۸ به محل فعلي آن در امين آباد انتقال يافت. در پايان اين سال تعداد بيماران رواني به هزار و پانصد و پنجاه نفر افزايش يافت. از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۰ اين تيمارستان به پاس خدمات محمد زكرياي رازي به نام وي ناميده شد و در سال ۱۳۴۷ به وزارت بهداري واگذار گرديد. در سال ۱۳۱۹ رييس فرانسوي دانشكده پزشكي ابرلين آموزش روانپزشكي را در تيمارستان تهران بنيان گذاشت. سال ۱۳۳۴ جمعيت حمايت از ديوانگان (كه در سال ۱۳۳۵ به جمعيت بهداشت رواني تغيير نام يافت) بناي بيمارستان صد تخت خوابي را در باغ بيمارستان روزبه شروع كرده و آن را نيمه تمام به دانشكده پزشكي اهدا نمود. در مهر ماه ۱۳۳۸ آموزشگاه پرستاري و بهياري رواني با همكاري وزارت بهداري و دانشكده پزشكي تاسيس شد و امور پرستاري بيمارستان را زير نظر گرفت. در سال‌هاي ۱۳۰۰، ۱۳۰۲ و ۱۳۰۸ نيز به ترتيب بيمارستان‌هاي رواني مشهد، همدان و اصفهان و در سال‌هاي ۱۳۱۲ و ۱۳۲۷ بيمارستان‌هاي روانپزشكي تبريز و شيراز تاسيس شدند. بيمارستان خصوصي شامل بيمارستان روانپزشكي ميمنت توسط دكتر عبدالحسين ميرسپاسي(۱۳۱۷) بيمارستان روانپزشكي چهرازي توسط دكتر سيد ابراهيم چهرازي(۱۳۱۸)آسايشگاه دكتر رضاعي توسط دكتر حسين رضاعي(۱۳۱۹) بيمارستان روانپزشكي آزادي توسط دكتر حسين فوده(۱۳۶۴) بيمارستان اعصاب مهرگان(۱۳۶۶) و بيمارستان روانپزشكي ايرانيان(۱۳۸۰) نيز به تدريج وارد فعاليت‌هاي درماني شدند. در حال حاضر به غير از بيمارستان چهرازي بقيه مراكز در حال فعاليت هستند و همچنين بسياري بيمارستان‌هاي دولتي و خصوصي بخش روانپزشكي را به فعاليت خود افزوده‌اند.[۱]

نقل بخشي از خاطرات دكتر رضاعي

تيمارستان يا دارالمجانين محلي بود واقع در غرب خيابان (سي متري باغ شاه) نرسيده به چهار راه قزوين در باغي بزرگ و دوسه ساختمان مجزا از هم با رئيس از قول ديوانه‌ها بنام (دكتر عزرائيل) و عده‌اي پرستار سنگدل بي اطلاع و اندكي خدمه كه تعدادي زن و مرد بيچاره مطرود درآن به انتظار مرگ بسر مي‌بردند. هر پنجاه و شصت ديوانه تحت مراقبت پرستار بي سوادي قرار داشت كه اصولاً در عدم اطلاع از قواعد پرستاري و افرادي كه از ناچاري به آن كار تن داده. هيچ فرزانه‌اي به آن شغل نمي‌توانست رغبت نشان بدهد. در هنر اوباشي و گردن كلفتي و بي رحمي كه خوب مي‌توانستند كتك زده از ديوانگان زهر چشم گرفته نسقشان بكنند و آشپز و اغذيه شان سگ پزهاي بي انصافي كه شل و سفت هائي به آش وآبگوشت و غيره تهيه كرده و در مواردي از بدترين و نامرغوبترين كه خوب و بدجنسشان ميانشان با متصديان تقسيم مي‌گرديد. مؤثرترين نوع معالجه از نظر اولياي آن، گرسنه نگاه داشتن و كتك زدن معلوم شده بود كه زحمت هرگونه فكر و تشخيص و معالجه را كم كرده گرسنگي فكرشان را بجا آورده. كتك، سليم و گوشه گيرشان كرده، دوا و غذايشان دستلاف مي‌شد و برهنه نگاهداشتنشان حتي در زمستانها از ديگر پيوست‌هاي علاج كه بودجه لباسشان باقي مانده به سرعت شفايشان بخشيده از زحمت زندگي خلاصشان مي‌داد.. نقل از تاريخ اجتماعي شهر تهران در قرن سيزدهم نوشته جعفر شهري. ابتدا با توجه به تعهدم (دكتررضاعي) به دولت، به عنوان مسئول بهداشت مدارس، استخدام شدم. نظارت بر بهداشت، معالجه بيماران، ارائه توصيه‌هاي ضروري و گزارش به مقامات بالاتر از جمله وظايفم بود. بعد از چندي در دارالمجانين شهرداري تهران مشغول به كار شدم. باغ بزرگي بود خارج از شهر با بيش از دويست بيمار. مؤسسه فوق به وسيله شخصي بي سواد و ناوارد اداره مي‌شد. بيماران خطرناك در سلولهاي انفرادي به سر مي‌بردند در حالي كه بقيه گروه در اتاقهاي تنگ و تاريك تلنبار مي‌شدند. پزشكي به نام لقمان، سلطان پزشكان، سه بار در هفته بيماران را ويزيت مي‌كرد، ليكن اعتقاد چنداني به كار خود نداشت و به پسرش كه در فرانسه طب مي‌خواند، رشته‌اي غير از روانپزشكي توصيه مي‌كرد. كارشناس سازمان بهداشت جهاني طي سفرش به تهران تيمارستان شهرداري را «رسوائي بشريت» قلمداد كرده بود. وقتي از من سوال مي‌شد كه چگونه در چنين شرايطي كار مي‌كنم جواب مي‌دادم كه سعي در بهبود آن دارم. در آغاز به بستري بيماران عفوني مبادرت ورزيدم. دو اتاق پنج تخته به آنها اختصاص داده شد. اين افراد هنگام ورود مورد آزمايش خون قرار مي‌گرفتند. بدين تربيت به آن عده كه زمينه سيفيليتيك داشتند باسيل مالاريا تزريق مي‌كردم. اين عمل با ايجاد تب متناوب، رفع تدريجي بيماري را به دنبال داشت. سال ۱۳۱۵ ه.ش (۱۹۳۶ م) شيوه جديد معالجه بيماري اسكيزوفرني با تزريق انسولين كشف و در نشريات پزشكي منعكس گرديد. بدين ترتيب جهت درمان بيماران اسكيزوفرن، انسولين تراپي را در دستور كار قرار دادم. «بنگاه حمايت ازديوانگان»درهمين رابطه تشكيل شد وبا برگزاري مجالس سخنراني درمورد جنون فعاليت خود را آغازكرد. رئيس دانشكده پزشكي، سرپرستي بخش رواني(۳۰تخت) بيمارستان پهلوي را به من واگذاركرده بود. معذالك چون ديگر متخصصين، به علت عدم آگاهي، تحمل حضوربيماران رواني را دربيمارستان نداشتند، نقل وانتقال آنها به محلي جديد دردستور كار قرار گرفت. بدين وسيله باغ بزرگي ازاملاك دانشكده پزشكي (يك هكتار) واقع درغرب تهران، به عنوان اولين مركز آموزشي-درماني روانپزشكي تاسيس(بيمارستان روزبه فعلي) و اداره آن به من محول شد. درابتدا مي‌بايست بناي قديم تخريب وساختمان جديدي احداث شود. باكمك «بنگاه حمايت از ديوانگان» شروع به كار كردم. براي جمع آوري اعانات به مدت يك هفته جشن بزرگي برپا گرديد و با استقبال مردم وبسياري از افراد سرشناس تهران روبرو شد. با سرمايه به دست آمده بلافاصله ساختمان بنا آغاز گرديد و به وسيله روساي بعدي دانشكده پرشكي(دكترصالح، دكترفرهاد و دكتراقبال) گسترش يافت. چندي بعد «بنگاه...» صاحب زمين ديگري دراطراف تهران شد. عليرغم تلاشم دربهبود وضع محجورين به علت حسادت ورقابت برخي همكاران عاقبت «بنگاه»راترك كردم. مع الوصف مساعدت چند تن از روانپزشكان (آقايان پزشكان بهرامي، داويديان، گيلاني، نوربخشي و ميرسپاسي)دراتمام قسمت‌هاي مختلف ساختمان بسيار ارزنده وموثر بود. سالن كنفرانس و بخش كودكان عقب افتاده بعد از من اضافه شد. دكترنوشيرواني ودكترنوربخش، هر دو با كمك‌هاي شخصي خود در گسترش مركز فوق نقش شايان توجهي داشتند.[۲]

منابع

  1. وبگاه روانپزشكي در ايران
  2. كتاب خاطرات يك روانپزشك ايراني نوشته دكتر حسين رضاعي



۱۰ اختلال روانپزشكي عجيب و غريب

آبان ۲۷م, ۱۳۸۶

ميليون‌ها نفر در سراسر جهان مبتلا به اختلالات روانپزشكي مختلف هستند. با بسياري از اين اختلالات آشنا هستيم و يا دست‌كم نامشان را نشيده‌ايم: افسردگي ، اضطراب، وسواس، شيزوفرني.اما، بيماري‌هاي روانپزشكي‌اي هم هستند كه هم نام و هم ماهيت عجيب و غريبي دارند و حتي بسياري از پزشكان به خاطر نادر بودن يا موردي بودن بروز بيماري، با آنها آشنا نيستند و يا تنها اصطلاحات استاندارد پزشكي را درباره آنها به كار مي‌برند.

۱- سندرم استكهلم: سندرم استكهلم نوعي پاسخ فيزيولوژيك گروگان‌هاي ربوده شده
است. بر خلاف انتظار، نشانه‌هايي از همدردي و  حس وفاداري آنها با آدم‌رباها ديده
مي‌شود. گروگان‌ها حتي ممكن است با وجود خطراتي كه تهديدشان مي‌كند، به صورت
اختياري خود را تسليم آدم‌رباها كنند. اين سندرم در موارد ديگري مثل همسرآزاري،
تجاوز و يا سوء‌استفاده از اطفال هم ممكن است ديده شود.

اما چرا اين سندرم «استكهلم» ناميده مي‌شود؟

در سال ۱۹۷۳ از يك بانك در استكهلم سوئد، سرقت شد. دزدها چند نفر از كارمندان بانك را چند روزي به گروگان گرفتند. بر خلاف انتظار گروگان‌ها از نظر احساسي جذب دزدها شدند و حتي بعد از آزادي از آنها دفاع كردند و حاضر نشدند عليه آنها، شهادت بدهند. بعدها، يكي از دزدها با يكي از خانم‌ها كارمند ازدواج كرد.

مثال مشهور سندرم استكهام، مورد ربوده شدن «پتي هرست» Patty Hearst دختر يك ميليونر است. او بعد از دزيده شدن با آدم‌ربا سمپاتي پيدا كرد و حتي بعدها در يكي سرقت با او همكاري كرد!

 اما مورد ديگري كه براي ما آشناتر است، داستان ناتاشا كامپوش، يك دختر ۱۰ ساله اتريشي است كه در ۱۰ سالگي ربوده شد. به مدت ۸ سال يعني درست تا سال قبل او در اسارت بود، تا اينكه بعد از حمله پليس، توانست فرار كند. نشانه‌هايي از سندرم استكهلم در اين دختر ديده مي‌شود چرا كه بعد از خودكشي آدم‌ربا وي به شدت اندوهگين شد.

2- سندرم ليما: سندرم ليما نقطه مقابل سندرم استكهلم است. در اين سندرم آدم‌رباها، بيش از حد نگران سرونوشت و رنج و عذاب آدم‌هايي مي‌شوند كه آنها راربوده‌اند.

وجه تسميه: در سال ۹۶، ۱۵ عضو يك جنبش انقلابي در ليما، پايتخت پرو دست به آدم‌ربايي زدند. آنها صدها نفر از افراد شركت‌كننده در مهماني سفير ژاپن در پرو را به گروگان گرفتند. در بين مهمان‌ها ديپلمات‌ها، مقامات دولتي و ارتشي و  بازرگان‌ها ديده مي‌شد  اما آنها از اين موقعيت استثنايي و افراد مهمي كه در اختيار داشتند، استفاده نكردند و ظرف چند روز بيشتر گروگان‌ها را آزاد كردند. رئيس‌جمهور آينده پرو و مادر رئيس‌جمهور فعلي پرو جزو كساني بودند كه آزاد شدند. گروگان‌گيري چند ماه ادامه پيدا
كرد و باقي گروگان‌ها با حمله كماندوها، آزاد شدند.

۳- سندرم ديوژن: شايد در كتاب‌هاي ادبيات به اسم ديوژن
برخورده باشيد و حكايت‌هايي از او خوانده باشيد. ديوژن يك فيلسوف يونان باستان بود
كه مي‌گويند در يك خمره شراب روزگار مي گذراند و افكاري نيهيليستيك داشت.

 

داستان ديوژن و اسكندر مقدوني:  معروف است كه بعد از آنكه اسكندر در جايي فاتح‏ شده بود همه طبقات و از جمله دانشمندان به ديدن او مي‏آمدند و تبريك‏ مي‏گفتند. ديوژن نيامد. اسكندر گفت: حال كه او نيامده ما به سراغ‏ او مي‏رويم و رفت. ديوژن در بيابان، لخت و عور آفتاب گرفته بود اسكندر با سران سپاه مي‏رفت. ديوژن از دور صداي سم اسبها را شنيد. خيلي‏ تعجب كرد و خودش را نيم خيز كرد. اسكندر آمد بالاي سر ديوژن و قدري با او صحبت كرد. ديوژن خيلي با بي‏اعتنايي جواب داد. بعد اسكندر گفت از من چه‏ مي‏خواهي؟ گفت: اينكه بروي كنار و سايه ات را از سر من كم كني، چون‏ آفتاب گرفته بودم و تو مانع شدي. اسكندر خيلي متعجب شد و با خود گفت: يعني تا اين حد استغنا و بي‏نيازي؟! وقتي آمد بيرون، سران سپاه داشتند انتقاد مي‏كردند كه اين مرد چه قدر احمق بود. ولي اسكندر خيلي تحت تأثير قرار گرفته‏ بود و
اين جمله معروف را گفت كه
«اگر اسكندر نبودم دوست داشتم ديوژن‏ باشم».

سندرم ديوژن بيشتر در افراد پير ديده مي‌شود، در اين سندرم افراد گوشه‌نشين مي‌شوند و به وضعيت ظاهري و بهداشت خود اهميتي نمي‌دهند. البته مدركي پيدا نشده كه نشان بدهد ديوژن با وجود عزلت‌نشيني، از لحاظ ظاهري آشفته و نامرتب بود.

۴- سندرم پاريس: سندرم پاريس مختص ژاپني‌هاست!، از ميليون‌ها ژاپني كه هر سال از شهر زيباي پاريس بازديد مي‌كنند، تعداد انگشت‌شماري دچار اختلال وضعيت ذهني مي‌شوند و تنها راه حل مشكلشان اين است كه به ميهنشان برگردند.

  نام اين سندرم در ترمينولوژي پزشكي، اختلال انطباقي است، منتها با گذاشتن نام سندرم پاريس بر گرفتاران ژاپني اين اختلال رنگ و لعاب ويژه‌اي به آن داده‌ شده است. طبيعي است كه ژاپني‌ها با آن فرهنگ شرقي‌شان وقتي به پايتخت فرهنگي اروپا مي‌روند، مشكل انطباقي پيدا كنند.

سفارت ژاپن همواره نگران توريست‌هاي اين كشور در پاريس است و آمادگي دارد تا شوك‌ديده‌هاي فرهنگي را به ژاپن برگرداند و يا آنها تحت درمان‌هاي اورژانس بيمارستاني قرار دهد.

۵- سندرم استندال: اين سندرم يك بيماري روان‌تني يا سايكوسوماتيك است. وقتي شخصي در هنگام مشاهده يك اثر هنري بسيار زيبا يا مكاني پر از اشياي هنري است و دچار طپش قلب ناگهاني، سرگيجه، گيجي و يا حتي توهم مي‌شود، ازاين اصطلاح استفاده مي‌شود.                                                                       ماري هنري بيل يا استندال، نام يك نويسنده فرانسوي قرننوزدهمي است. هنگامي كه او در سال ۱۹۱۸ سفري به فلورانس ايتاليا داشت در هنگام مشاهده آثار هنري، دچار حالتي مشابه شد كه در يكي از كتاب‌هايش علايم آن را توصيف كرده است.

سندرم استندال، نام يك فيلم سينمايي با همين عنوان هم است كه در سال ۹۶ اكران شده است.

۶- سندرم بيت‌المقدس: در اين سندرم افرادي كه به
بيت‌القمدس مي‌روند، دچار افكار وسواسي و توهم مي‌شوند، توهم‌هايي مثل اينكه مورد هدف قرار گرفته‌اند و يا به جايي هدايت مي‌شوند. مبتلايان به اين سندرم، مختص به مذهب و يا طبقه خاصي نيستند و عموما قبلا بيماري‌هاي رواني داشته‌اند.

۷- توهم  كاپگراس Capgras: اين توهم بيشتر در افراد مبتلا به شيزوفرني، دمانس و يا ديگر آسيب‌هاي مغزي ديده مي‌شود. مبتلايان به اين توهم فكر مي‌كنند كه يك عضو نزديك در خانواده‌شان كه در بيشتر موارد زن يا شوهر بيمار است، با فردي بيگانه‌اي كاملا هم‌قيافه عوض شده است. در آثار علمي تخيلي زيادي به اين نوع توهم شاره شده است كه شايد آشناترين آنها براي ما فيلم همسران استپفورد با بازي «نيكول كيدمن» و «متيو برادريك» باشد.

 در اينجا شايسته است، يادي هم از آيرا لوين نويسنده رمان همسران استپفورد كنيم كه چند روز پيش در ۷۸ سالگي درگذشت.

  8- توهم فرگولي Fregoli : در اين توهم بيمار تصور مي‌كند كه اشخاص مختلف در واقع يك شخص واحد هستند كه قياقه‌اش را تغيير مي‌دهد و يا استتار مي‌كند.

۹- توهم كوتارد Cotard: در اين توهم بيمار فكر مي‌كند كه مرده است و وجود ندارد و يا اينكه تصور مي‌كند خون يا اعضاي داخلي‌اش را از دست داده است. گاهي هم اين افراد باورهاي جاودانگي پيدا مي‌كنند. نخستين بار ژولز كوتارد، يك نورولوژيست فرانسوي اين اختلال را در سال ۱۸۸۰ شرح
داد.                                                                                                                                           10_اختلال حافظه تكرارپنداري Reduplicative paramnesia: در اين اختلال شخص فكر مي‌كند كه اشيا يا محل‌هاي مختلف تكثير مي‌شوند و به طور همزمان در دو محل
يا بيشتر وجود دارند. نخستين بار آرنولد پيك، يك نورولوژيست اهل چكسلواكي در سال
۱۹۰۳ اين اختلال را شرح داد.

پايان